مثلا سرت رو بگیری بالا،یه صورت فلکی خوشگل اون بالا باشه و اسمش یادت نیاد!بعد سرت رو که آوردی پایین رو کنی به بغل دستیت و تا میای دهنتو باز کنی که بگی "ببخشید این صورت فلکیه اسمش چی بود؟" یادت بیاد که احتمالا ندونه اینو.بعد یه لحظه حس کنی فائزه اونجاست بخوای برگردی پشتتو نگا کنی بگی فائزه این اسمش چی بود؟!بعد یادت بیاد فائزه هم نیست اینجا.بعد بخوای برداری زنگ بزنی بگی فائزه این صورت فلکیه که یکم اونورتر از ماهه اسمش چی بود؟و همون موقع یادت بیاد که حالا فائزه هم به فرض که پاشه بره نگا کنه،این چه آدرس دادنیه آخه؟!
بعد بخوای دوره بیفتی از همه ی آدمای اونجا بپرسی ییخشید شما نمیدونید اسمش چی بود؟انقد بپرسی که یکی بدونه.
مثلا یه زبون رمزی داشته باشیم.من بنویسم کف دستت،تو کف دستم جوابشو بدی.نه که بنویسیم کلمه ها رو ها به همون خط فارسی/انگلیسی/....نه،یه زبون واسه خودمون داشته باشیم.تو هم باید کمک کنی تو ابداعشا!نه که هی من بیام بگم این علامتم واسه این حرفت تو هم بگی خوبه.حالا شاید فقط واسه یه سری چیزای پراستفاده ساختیمش.
مثلا شب هجران باشه ولی بوی خوش وصل آید!
بعدا نوشت:بعدا فکر کردم دیدم ،شد" تو بیت آخر شعر پست قبلی به معنی "رفت" هست.ولی بازم تفاوتی در اصل این پست ایجاد نمیشه!