شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یک جام پر از شراب دستت باشد

تا حال من خراب دستت باشد


این چندهزارمین شب بی خوابی است؟

ای عشق فقط حساب دستت باشد


   امروز خانم فیض اومده بود مدرسه و من میخواستم بپرم بغلش محکم فشارش بدم بس که ماهه.سرد و گرم روزگار چشیده است.

گفت بچه ها بجنگید.هیچ چیز اندازه ی این جنگ لذت بخش نیست.حالتونو خوب میکنه.بجنگید...

همیشه بهار
۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خب.از کجا شروع کنیم؟از اینجا که آدم قبل از اینکه بخوابه باید ذهنش آروم باشه.که صب که بیدار میشه همه تنش کوفته نباشه.

میدونی چیه؟لحظه هایی با همه وجودم حس میکنم که این زندگیو دوست دارم.یعنی همه ی سلول هام پر میشن از یجور نیاز،پرواز.

ته ذهنم استرسی است از کارهای عقب مانده ی ریاضی و فیزیک و همه چیز معطوفش شده الان!این مشود که هی جمله مینویسم پاک میکنم!

ته ذهنم یک چیز دیگر هم هست...الان نگار پیام داد راجب همان چیز!که ذهنم بدش نمی آمد اگر بیکار بود کل وقتش را به آن میپرداخت!

این میشود دو عنوان استرس دار.

بعد نتیجه گیری در قسمت جلویی ذهنم چیست؟اینکه من چقدر زندگی را دوست دارم و اینکه نکنه دوباره امشب خوب نخوابم فردا دوباره کوفته بمونم!

یک چیز جدا از همه هست که فکرش آرامش میدهد.راستش خیلی نرفتم دنبال پایه و منطق درست حسابی ولی قلبم کاملا میگه که اون هست.نزدیک تر از من به من




همیشه بهار
۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

احساس میکنم در حال انجام احمقانه ترین کار دنیا هستم وقتی از در و دیوار درس میبارد،و من دارم از این اتاق به آن اتاق میدوم لباس و کفش و کش و عطر گردنبند و این جور چیزها جمع میکنم!

هروقت این فکر به سرم میزند که دیگر دوست ندارم آن عروسک کوچک تپلی را به تو بدهم حس میکنم همه ی درونم خالی شده و بازی تمام شده یکی میگوید تمامش کن.بس است دیگر...

حالا جدا از همه ی این ها امشب عروسی است و بیایید فاکتور از کلاس 6:30-8 محمودزاده و امتحان حد،فاکتور از کلاس فردای پارسایان و امتحان بردار و ساکن و جاری و خازن،در همین لحظه به حالت "کیپ کالم" تغییر وضعیت داده و سعی کنیم از شبمان لذت ببریم!

همیشه بهار
۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هی!دل دیوونه!

دقیقا الان چه فازیه؟دلت برای کی/چی تنگه؟

که من تا یه بند درس میخونم شروع میکنی به بهونه گیری؟

مرتبط به اینه که دارم فیزیک میخونم یا مرتبط به اینه کلا دلت تنگ شده؟

من فک کنم دلت تنگ شده

یک شعر نیمه مرتبطی هست که میگوید:

دلم گم شده پیداش میکنم من

اگه عاشقته وای به حالش

رسواش میکنم من!

همیشه بهار
۲۷ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
همیشه بهار
۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۴

شاید آدم گاهی باید بگذره از چیزایی که دوست داره واسه چیزای دیگه ای.

میدونید،بعد از کلی وقت کمانچه زدنم داشت یه پیشرفتایی میکرد و آقای صادقی گفته بود آخر تابستون شاید ردیف بزنیم.و کلاس تئوری که واقعا فوق العادست.

فکر کنم سخت باشه دل کندن ازشون

قسمت های مختلف دلمو دارم جا میزارم  چشامو میبندم رومو میکنم اونور اشکامو پاک میکنم و میرم.

امروز مشاورمون داشت میگفت که فلانی دوتا کلاس ریاضی میرفته،و وقتی با چشمای متعجب من روبرو شد خیلی بی تفاوت و حق به جانب گفت خب میخواسته رتبه بشه دیگه.

فقط میخوام بگم چقد دلم داره تیکه پاره میشه.

کاش یکم سعی میکرد آدمو آروم کنه.

باید قوی باشم:)

فقط این به نتیحه برسه،باشه؟

بازم میگم.یه قسمت از روحم داره میره که سرگردان بشه.

بعد کلی مکافات و درجا زدن تازه داشت کم کم میرفت جلو و حالا شاید یکسال رها شه.

و من دوباره مثل 6/7سال پیش دارم گریه میکنم واسه نبودن کلاس موسیقیم!

در کل من باید خوب باشم:)

خوب میشم:)خوبم،بهترم میشم:)

ارغوان،شاخه ی هم خون جدا مانده ی من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی است هوا؟

.

.

.

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست...

پ.ن:لباس محلیم خیلی خوشکل شد؛)خصصوصا اون دامن صورتی خوش رنگ شاد.

یه گردنبند و دستبند و کلا یه ست آبی هم خریدم که خیلی خوشکله:)خنکه!

رنگی رنگی خواهم موند.مث اون صورتی خوش رنگ،مث اون آبی خنک و مث اون سنجاقک رو گردنبندم.

فروشندهه گفت پس سنجاقک دوست داری،معلومه!رنگتم که صورتیه(شالم صورتی بود،دامن لباس محلیم که میخواستم واسش گردنبند بگیرم صورتی بود)،پس آدم شادی هستی!

هستم؛)

همیشه بهار
۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من دوباره دارم با دلم تصمیم میگیرم.

دوباره دارم مستانه میرم جلو.

باز هم دیوانگی به نظر میاد.

خدایا من میدونم چی شده چیکار کردم،تو میشه خدایی کنی یه ذره راه بیای باهام؟

وای واقعا دوباره دارم همین کارو میکنم!!دیوونه بازی!

من آمده ام طی کنم این چند نفس را

در راه هواخواهی تو راه برم عشق


پ.ن:نظرات را بستم.

پ.ن2:make decisions right?

وای تو رو خدا.تو رو خدا برام دعا کنید باشه؟دوباره دارم به خودم میگم چیکار داری میکنی زهرا!

میشه اینا رو بخواید برام؟توکل،اعتماد،آرامش و قوت قلب،تلاش،عاقبت بخیری.

همیشه بهار
۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

با حس عجیبی ،با حال غریبی دلم تنگته

پر از عشق و عادت،بدون حسادت دلم تنگته

گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته

پر از فکر رنگی،یه جور قشنگی دلم تنگته

تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست و همه دل پریشون

دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن

دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن

یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن


من دل شکسته،با این فکر خسته دلم تنگته

با چشمای نمناک،تر و ابری و پاک دلم تنگته

ببین که چه ساده،بدون اراده دلم تنگته

مثل این ترانه،چقدر عاشقانه دلم تنگته

                 دلم تنگته

یه شب شد هزار شب که دل غنچه ما قرار بود واشه

تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه

چقدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری

کجا کی کدوم روز؟منو با تمام دلت میپذیری؟


من دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگته

با چشمای نمناک تر و ابری و پاک دلم تنگته

ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته

مثل این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته

                  دلم تنگته

                  دلم تنگته



همیشه بهار
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نه،نرو

تنهام نزار

من عاشقتم دیوونه وار

همیشه بهار
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تو رفتی،ولی خاطره هات هست...

تو نیستی،ولی حال و هوات هست...

المپیاد خوب بود نه به خاطر این نظام حاکم بهش،نه به خاطر اون باشگاه،نه به خاطر این وضع ناعادلانه.

المپیاد خوب بود واسه رسیک کردنش،واسه آدماش،واسه فضاش،واسه علم.واسه لذت بردن از علم.

علم و آدماش جاهای دیگه هم هستن.

من اصلا نمیخوام این باشگاهو.حضور تو یه دوره با 40تا تهرانیو نمیخوام.ارزانی خودتون.

این بی نظمیا ارزانی خودتون.


مواجهه با اولین شکست زندگی!

:)

عین موفقیته:)

و من،آدم بهتریم:)

همیشه بهار
۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر