شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

میخوام یه بار دیگه ناطوردشت بخونم، و در ادامه عاشق سلینجر شم، و همه‌ی کتاباشو بخونمم

هررلی

همیشه بهار
۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به امسال که فکر میکنم، توش زنگ‌تغریح داشت.

چقد عمیق یادم موندتش. توش منو یادم میاد که می‌دوییدم دمِ در کارت بدم به پیشکسوت، یا منو که کنار کلاس دبیرخونه بی‌هدف نشسته چون اونجا صندلی و کولر داره. یا منو که از شدت فشار نصف‌شب پرید فکر کرد آسمون قرمزه.

اون انرژی‌زا قهوهه تو تاکسی یادم میاد وقتی بعد زنگ‌تغریح و کلاس زبان داشتم میرفتم تمرین موسیقی و بوی آتیش و اشتباه رفتنم و برگشتنم.

ساعت ۱۱شب خرید تو سپهر و طالقانی یادم میاد. و یادم میاد تو بل‌پاسی میگفتم وای شت هنوز زنده‌ایم.

تو رو که با لباسِ خیس و لبخند داشتی میومدی سمتم و من داشتم فکر میکردم که از کفِ حوض رسیدی حتما. و باورم شده بود که مثِ علی کوچولو دنبال ِ ماهیه اومدی و رسیدی.

و لپای کیکیِ تولدم، و ساعت‌ها خنده‌ی دوتایی. و تصوریرت وسطِ کاغذ کادوها و حافظِ ترجمه‌شده برای من و لنز و نامه‌م تو اون شیشه خوشگله.

و ما توی باغ شازده وقتی که انار میخوردیم و ما وقتی‌که کنار خیابون آش رشته میخوردیم و میخندیدیم. 

و ۱۷ی سی و ۱۸ی جاوا. و ذوق ذوق ذوق

منو یادم میاد که سعی کرد بیشتر تلاش کنه.

و منو یادم میاد تو اردیبهشت ِ تهران. خوشحال، فارغ، خوشبخت‌ترین دخترِ دنیا.

و نیمکت ِ خیابونِ زند که به فائزه راجع به انجمن میگفتم و رایحه رو وقتی که دمِ در پیاده‌م میکرد

بعد از همه‌ی غرایی که شاید بهت زده باشم، همه‌ی حرصا، نگرانیا و ناراحتیا، ۹۶ انگار سالِ آرومی بود که دوستش داشتم. شاید توش یه نوازنده‌ی خفن نشدم، یا با آدمای جدیدِ زیادی حرف نزدم، ولی آروم شدم. و فهمیدم آدمای زندگیم چقد دوستم دارن.

بعداز سالها، اولین سالیه که از تموم شدن سال و گذشتنِ روزاش نمی‌ترسم. و منتظر ِ بهارم و غلت خوردن توی بوش، رنگاش. 

زمان بگذره، ما به خواسته‌هامون نزدیک‌تر میشیم :)

توی سال جدید، یه آدم یکم شلوغ‌تر شاید بخواد دلم. با دایره‌ی بزرگتری از آدما. محکم‌تر، خوشحال‌تر، پرتلاش‌تر و با ایمان و باور ِ بیشتر. آروم‌تر و مطمئن‌تر.

و یه سال با اتفاقات بزرگِ به یاد موندنی. یه سال که صامت نباشه. رنگ داشته باشه و صدای زیاد. صدای خوب، صدای خنده.

دوستت دارم ۹۶، و میدونم خیلی خوبی ۹۷ :)

همیشه بهار
۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کامنت بذارید

کامنت شما خوب است

همیشه بهار
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خیلی خسته‌ام از اینکه نمیتونم خودمو رها کنم و به خودم گیر ندم

و از ایده‌آل‌گرایی، و از اذیت کردن خودم و همیشه استرس داشتن و همیشه ترس داشتن از نشدن، از دست دادن، ترس از تصور کردن موفقیت، رسیدن

یعنی خودم و درونم و همه میخوایم نباشه

ولی طنابش همیشه پیچیده به دست و پام، هرچی تقلا میکنم جدا نمیشن. کلی بند، کلی زیاد بند

خیلی گناه داره من خیلی خسته‌ایم

کاش ولم کنه این اورتینکینگ و ترس و استرس و همه‌چی

-باید تو ذهن من باشی ببینی چه سخته زندگی باهاش :دی



همیشه بهار
۰۵ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر