امروز، فردای ترم یکه.
اولین صبح بعد از ترم یک.
غلت میخورم و تلگرامو چک میکنم و دوباره میخوابم و بیدار میشم و این وسط کلی خاطره مرور میشه.
همین تلگرام، خودش شاید بهترین بازگو کننده باشه.
ترم یک که شروع شد، یکی که اونموقع فقط یه اسم بود و پروفایل، پروفایل گذاشت که فکر نمیکردم اولین شب خوابگاه انقدر سخت باشه، من فکر کردم اولین روز دانشگاه چقدر بورینگ بود، بعدا اون اسم و پروفایل شد دوستم مث بقیه ی بچهها، پروفایلشو عوض کرد به عکس دستهجمعیمون رو پشتبوم الهیات، منم فکر کردم وای چقدر میخندیم و شیرینی میخوریم و تولد میگیریم و چقدر خوش میگذره تو این دانشگاه. و به قول صدف فکر کردم که «عاشقشونم!عاشق همشون!»
ترم یک خود را چگونه گذراندید؟
با پیادهرویای ارم مهندسی، مهتای نشسته وسط برگا و قهقهه زدنش، وسط چهارراه چای بیسکویت خوردن و یخ زدن از سرما وخندیدن به اینکه «هیچوقت فکر نمیکردم یهروز اینجا چایی بخورم!»، با چمنای خوارزمی و «آنها»* ، با پسته خوردنای سر کلاس فرجام و نارنگی خوردنای فیزیک، با اتوبوسسواریای پردیس!
ترم یک خود را چگونه گذراندیم؟
با پشتبوم الهیات :)تو روزای قشنگ بارونی و آفتابیش با آدمای تازه اضافهشده به زندگیم که از بودنشون راضی بودم.
با دوساعت فیلم ترسناکو بهجای ترسیدن خندیدن و نور گوشی رو رو دیوار انداختن و مسخرهبازی درآوردن.
با خندیدن به معارفهی مکانیکیا!
با یه حلقهی سیتایی آدم پفک خوردن کف خوارزمی.
با مطالعه گروهی طبقه۳. «چجوری بخونمش؟ :/»های سالن طبقه۵. با صدف که «اوکیه زهرا. میدونم چی میگی. نگرانش نباش. الان بشین بخون منم میخونم بعد میریم گریدری! :)»
با تهچینای بهاران و سوپ کاهو! :دی
با «میدونین دیشب چی شد؟» و هزارساعت خندهی بعدش :)
با «_ریاضی نوشتی؟ +نه. _منم ننوشتم. _:| +:|»
با کوییزهای گسسته.
با از ماه عکس گرفتن جلو پیسی و جبار نشون دادن به صدف بعد از گریدری گسسته.
با از خنده دلدرد گرفتن سر گریدری مبانی.
ترم یک خود را گذراندیم :)
قشنگ بود. خیلی قشنگ و دوستداشتنی :)
چهار ماه گذشت و ۶۸+۱ نفر آدم جدید. ۶۸+۱ نفر لبخند جدید اضافه شدند به لبخندهای گوشهی قلبم :)
#...
(و من که احساس میکنم وسط نوت گوشی هم # میتواند علامت کامنت باشد! ،و این یعنی چهار ماه گذشت و من از یک آدمی که برنامه نویسی بلد نبود، شدم یک آدمی که بلده :) )
و من. که شاید از یک دونقطه پرانتزِ برعکس، به یک دونقطه پرانتزِ خندان شبیهتر شدم :)
*در روزگار شما آنهایی است.
خود را با آنها همراه کنید.
آنهایی که چون ابر میگذرند. (فاضل نظری)