خب راستش خوابم نمیبره :)
(نگاه کردنِ یه صفحهی سفید که توش اسمِ وبلاگاست چطور انقدر خنککننده و خوبه؟ :) )
پرسیدم بهار ساعت چنده؟ انگار ساعت به وقت ِ گرینویچو پرسیده باشم. هرچند دونستنِ ساعت به وقت ِ گرینویچم اونقدرا مهم نیست.
میگه چه خبر میخواستم بگم بهار
از نگار خیلی خبر ندارم، یا مثلا بهار بیا پندای دخترونه بهم بده. یا یکم
پینک اپل
هرچند که ممنون ازت که خب حرفات خیلی خوب بودن ولی بهت حسودیم میشه که، نه اونقدر خبیث نیستم که حسودی کنم، ولی دوسِت دارم که اونجوری میتونی حرفای خوب بزنی. دوست داشتم منم بلد بودم به بتلجوس بگم.
خب میدونی، خیلی قشنگین :)) دوستون دارم که انقد قشنگین. به قشنگ بودنتون ادامه بدین :))
همینا دیگه
میدونی، یهچیزی همیشه اشکمو درمیاره
اینکه تو خونهی خودتم راحت نباشی بعد تو بهم بگی واسه مهربونیته که هستی. من هنوزم فکر میکنم لوس شدن نبود. خیلی سعی میکنم بهت حق بدم ولی تهش اشکام میام پایین :)
و بازم، خوش به حالت پینکاپل :)
خوبه دوستایی داشته باشی که ازشون بپرسی ماهیطلا کجا رفته
حتی اگه ندونن حتی
:) :*
خانمِ م.
تو را چه شد که ددلاینِ هومورک را ارج نمینهی اصن؟
این ددلاین تمام شه نفرستی صفر میگیری صرفا نمرهها را نمیفرستند نمیبینی.
دیدن انقدر مسئلهی حیاتیایست؟
یک حسی میگفت بگیر بخواب تا تحلیل نرفتی، یه حسیم میگفت کثافتا ۱۲:۳۵ شب ول کنین لایبری و کد و افافتی و جیام فلانو.
خب میدونی، کامپیوتر پوینتش اینه که دقیقا باید صبور و آروم باشی. خیلیم آروم و اوکی. و به اعصاب خودت مسلط باشی. کلا یاد میده شروع کنی. کلمهای از پروژه نمیفهمی ولی تحویلش بدی، توضیح ِ درسو خودشو نفهمیدی ولی آروم باشی و یکم سوال بپرسی و کدشو بزنی.
خب میدونی :) تو نبودی شاید یاد نمیگرفتم :) مرسی ازت :)
فردا هم پورتآدیو نصب میکنم صدا میگیرم اون لینکارو هم میخونم :)
کسی نمرده، منم نمیمیرم پس :دی :))))