شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

یادته گفتی کاش بارون بیاد؟

گفتم دلم میخواد سیل بیاد.

گفتی آره آره و چشمامون از این درک مشترک برق زد! :))))

بعد راجع‌به این حرف زدیم که خیلیم منطقیه که دلمون میخواد سیل بیاد و خواسته‌هامونم بیان کردیم! خب اگه سیل میومد همه‌جا تعطیل میشد و یه همدلی عمیقی بین آدما شکل میگرفت، بعد میخواستیم یه‌مشت چیزو ببره با خودش ( شما فکر کن باقیمونده‌های از خونه تکونی! ) ، سرد میشد، صداش... صدای دونه‌دونه‌های بارون که میریزن، صدای جاری شدن، نگاه کردن اون جریان که بی‌پروا پیش میرفت.

ما دیوونه نبودیم، قحطی‌زده شاید!

داره سیل میاد، یه تخته‌ بردار بنداز تو رودخونه و تا آلاسکا برو... :)

همیشه بهار
۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یادتونه اومدم نوشتم جادویی بود جادویی بود؟ :)

خب آره، جادویی بود :)

روز ِِ اولی هم که اومد دستام یخ کرد همینجوری مات و مبهوت نگاه کردم بعدم سرمو انداختم پایین. بعد گفتم میشه من دیگه ساز نزنم؟

خب من باهاش نشستم روی یه سن، و اجرا کردیم :)

آره که کوچیک و جمع‌وجور بود، یا اولین تجربه‌م بود، ولی اتفاق افتاد و این ‌‌بار دیگه لبخند زدم و دستامم یخ نکرد. یس یس یس :))

خالقی نوشته بود نیت فال یلدای پارسالتون رو با امسالتون مقایسه کنید، ببینید چقدر تغییر کردید، چی عوض شده.

داشتم فکر میکردم که تو این ۴ماه چی عوض شده.اون‌شبی که دور بودی و دیر بود و همه‌چی شده بود شکلِ نگرانی، به تو فکر میکردم. دقیقا به «تو». که چقدر عمیقا برات نگرانم. که چقدر... چقدر...:))

همین :)

یه جمعه‌ای بود که من بودم و غریبه و سازش و دوازده نفرِ دیگه و یه‌نفر شبیهِ لبخند. و تو رو داشت و عمیقا تو رو داشت و با تک‌تکِ سلول‌هاش تورو داشت :)

همیشه بهار
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر