شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نیما رئیسی داشت متنی میخواند و کسی توجهی به زمزمه ای که از تلویزیون بیرون می آمد نداشت.
ابتدای حرفهایش را که کاملا نشنیدم چون حواسم جای دیگری بود.بعد کم کم بعضی کلماتش را شنیدم.دال ب آخرش رفت هالیوود...وقتی داشت این جمله را میخواند که اگه یچیز باشه که من ازش متنفر باشم اونم سینماست،تو سرم فریاد زده بودم که عههه ناتوردشته و دویده بودم صدای تلویزیون رو زیاد کرده بودم.و با لبخندی به پهنای صورتم زل زده بودم به صفحه!
داشتم فکر میکردم که من همیشه د.ب را همان د.ب میخواندم،برای همین بود که اولش که کلمات کتاب،دال ب و اینهارا شنیدم همان موقع نگرفتم که ناتور دشت را دارد میخواند!اون شخصیت به نظرم اسمش همون د.ب هست!
چه خوب!چندهفته پیش رادیو7 اگر نبود که "زمستون" را برایمان پخش کند،الان همان آدمها در صدبرگ جمع شده اند دور هم و ناتور دشت برایمان میخوانند!:)))
همیشه بهار
۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شما یک وقتهایی هست که تو وبلاگت یکیو دعوا میکنی میگی اگه بودی دلم میخواست وایسم جلوت همه چیو بشکونم و با این نشونه اون نشونه گذاشتن،سعی میکنی که بگی هی فلانی با توام.هیچ وقت آدمی نیستی که بتونم باهات دعوا کنم یا به روت بیارم ولی عصبانیم ازت.بعد فلانی با همه ی وجود اینجا را نمیخواند.

یک وقتهایی هست که فلانی اینجا را میخواند ولی نمیفهمد که با او بودی که گفتی از فلان حرفش دلخور شدی.

یک وقتهایی هم هست که در دلت خطاب به خود خود فلانی میگویی،فلانی مرسی که حالا که من حواسم نیست تو حواست هست.مرسی که حالا که من دیگه نمیترسم تو حواست هست که باید ترسید.و به هردلیلی،نفع خودت یا من،به هرحال حواست هست به این داستان که الکی پیش نره!و خلاصه "من" اصولا حواسش نبود و فکر نمیکنم که تصمیم به بودن هم میگرفت و مسخره بازی اش می آمد.یکی باید می بود که حواسش باشد و تو حواست بود:)

این فلانی آخری اگر خیلی فهیم باشد در حد حرفهایی که در دلم به او زدم اگر بخواند شاید بفهمد کیست وگرنه او هم هرگز فکر نمیکند عمیقا با خود خود او بوده باشم!

همیشه بهار
۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر