باد ما را خواهد برد
یادتونه اومدم نوشتم جادویی بود جادویی بود؟ :)
خب آره، جادویی بود :)
روز ِِ اولی هم که اومد دستام یخ کرد همینجوری مات و مبهوت نگاه کردم بعدم سرمو انداختم پایین. بعد گفتم میشه من دیگه ساز نزنم؟
خب من باهاش نشستم روی یه سن، و اجرا کردیم :)
آره که کوچیک و جمعوجور بود، یا اولین تجربهم بود، ولی اتفاق افتاد و این بار دیگه لبخند زدم و دستامم یخ نکرد. یس یس یس :))
خالقی نوشته بود نیت فال یلدای پارسالتون رو با امسالتون مقایسه کنید، ببینید چقدر تغییر کردید، چی عوض شده.
داشتم فکر میکردم که تو این ۴ماه چی عوض شده.اونشبی که دور بودی و دیر بود و همهچی شده بود شکلِ نگرانی، به تو فکر میکردم. دقیقا به «تو». که چقدر عمیقا برات نگرانم. که چقدر... چقدر...:))
همین :)
یه جمعهای بود که من بودم و غریبه و سازش و دوازده نفرِ دیگه و یهنفر شبیهِ لبخند. و تو رو داشت و عمیقا تو رو داشت و با تکتکِ سلولهاش تورو داشت :)