شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

فاینالی، ترم یک خود را گذراندیم :))

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

امروز، فردای ترم یکه.

اولین صبح بعد از ترم یک.

غلت میخورم و تلگرامو چک میکنم و دوباره میخوابم و بیدار میشم و این وسط کلی خاطره مرور میشه.

همین تلگرام، خودش شاید بهترین بازگو کننده باشه.

ترم یک که شروع شد، یکی که اون‌موقع فقط یه اسم بود و پروفایل، پروفایل گذاشت که فکر نمیکردم اولین شب خوابگاه انقدر سخت باشه، من فکر کردم اولین روز دانشگاه چقدر بورینگ بود، بعدا اون اسم و پروفایل شد دوستم مث بقیه ‌ی بچه‌ها، پروفایلشو عوض کرد به عکس دسته‌جمعیمون رو پشت‌بوم الهیات، منم فکر کردم وای چقدر میخندیم و شیرینی میخوریم و تولد میگیریم و چقدر خوش میگذره تو این دانشگاه. و به قول صدف فکر کردم که «عاشقشونم!عاشق همشون!»                  

ترم یک خود را چگونه گذراندید؟          

با پیاده‌رویای ارم مهندسی، مهتای نشسته وسط برگا و قهقهه زدنش، وسط چهارراه چای بیسکویت خوردن و یخ زدن از سرما و‌خندیدن به اینکه «هیچ‌وقت فکر نمیکردم یه‌روز اینجا چایی بخورم!»، با چمنای خوارزمی و «آن‌ها»* ، با پسته خوردنای سر کلاس فرجام و نارنگی خوردنای فیزیک، با اتوبوس‌سواریای پردیس!

ترم یک خود را چگونه گذراندیم؟

با پشت‌بوم الهیات :)تو روزای قشنگ بارونی و آفتابیش با آدمای تازه اضافه‌شده به زندگیم که از بودنشون راضی بودم.

با دوساعت فیلم ترسناکو به‌جای ترسیدن خندیدن و نور گوشی رو رو دیوار انداختن و مسخره‌بازی درآوردن.

با خندیدن به معارفه‌ی مکانیکیا!

با یه حلقه‌ی سی‌تایی آدم پفک خوردن کف خوارزمی.

با مطالعه گروهی طبقه۳. «چجوری بخونمش؟ :/»های سالن طبقه۵. با صدف که «اوکیه زهرا. میدونم چی میگی. نگرانش نباش. الان بشین بخون منم میخونم بعد میریم گریدری! :)»

با ته‌چینای بهاران و سوپ کاهو! :دی

با «میدونین دیشب چی شد؟» و هزارساعت خنده‌ی بعدش :)

با «_ریاضی نوشتی؟ +نه. _منم ننوشتم. _:| +:|»

با کوییزهای گسسته.

با از ماه عکس گرفتن جلو پی‌سی و جبار نشون دادن به صدف بعد از گریدری گسسته.

با از خنده دل‌درد گرفتن سر گریدری مبانی.

ترم یک خود را گذراندیم :)

قشنگ بود. خیلی قشنگ و دوست‌داشتنی :)

چهار ماه گذشت و ۶۸+۱ نفر آدم جدید. ۶۸+۱ نفر لبخند جدید اضافه شدند به لبخند‌های گوشه‌ی قلبم :)


#...  

(و من که احساس میکنم وسط نوت گوشی هم # میتواند علامت کامنت باشد! ،و این یعنی چهار ماه گذشت و من از یک آدمی که برنامه ‌نویسی بلد نبود، شدم یک آدمی که بلده :) )                                           

و من. که شاید از یک دونقطه پرانتزِ برعکس، به یک دونقطه پرانتزِ خندان شبیه‌تر شدم :)


*در روزگار شما آن‌هایی است.

خود را با آن‌ها همراه کنید.

آن‌هایی که چون ابر می‌گذرند. (فاضل نظری)

۹۵/۱۰/۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
همیشه بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی