لپ کشکیی
دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ب.ظ
جاست ثینک...
بعد از ۱۲ساعت به آغوشِ خونه بازگشتهام و حتی نمیتونم پاهامو از تخت آویزون کنم و سرمو بذارم رو پتوی مچاله شدهی گوشهی تخت پیامای بیتیآییو رو بخونم و به فائزه نظر ِ کارشناسانه بدم
چون پارسا صدا میزنه سووولی
و بعد میاد در میزنه یهدیقه درو باز کن
+پارسا الان میام
-الان چیکار میکنی؟
+دراز کشیدم
-هااا پس معلومه خیلی خسته
و همهی سلولهای خستهام برای معصومیت ِ توی صدایش فریاد میکشند که:«وااای بمییرم»
پارسااا
الان این پست تموم میشه و لباسامو عوض میکنم و با گوشی ِ سفیدم از در میام بیرون :)))
پ.ن: پارسا تو لپاش کشک داره ؛) 3>
۹۶/۰۵/۰۲