شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

آتش گرفتم گفتم نظر کن سر بر نکردی

شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ب.ظ

درماندگی رو کی تجربه کردم؟رو صندلی ردیف چهارم همایش شات.خیلی حس افتضاحیه که بفهمی هیچ کاری و مطلقا هیچ کاری از دستت برنمیاد.فکر کنم اولین بار بود که این حس رو داشتم.برای اتفاق بد پیش اومده،من هیچ کاری نمیتونستم بکنم.نمیتونستم برگردم عقب،حتی نمیتونستم فکر کنم کاش بیشتر تلاش میکردم.من تا سرحد متلاشی شدن پیش رفته بودم.نمیتونستم بگم دوباره شروع میکنم چون هیچی برام نمونده بود که حتی صاف نگهم داره.مثل یه بچه ی مرده بود رو دستام بعد از یه دوران سخت.با یه بچه ی مرده چیکار میشه کرد؟نه میشه برگردی به قبل و نه میتونی زندش کنی.[من حتی اگه میتونستمم نمیخواستم برگردم به قبل.]

چیکار کردم تو اون ثانیه ها؟مثل جاری شدن آب پشت سد گذاشتم درماندگی جریان پیدا کنه تو همه ی وجودم.و با ذره ذره ی وجودم حسش کردم.

اینکه کاری از دستتون برنیاد برای یه بچه ی مرده،منهدمتون میکنه!

بار بعدی چی؟خب این یه درماندگی کامل نیست.فقط قسمتهایی از درماندگی رو داره.ولی به هرحال هست.

با سرعت غیرقابل کنترلی دارم تغییر میکنم.دوست دارم این تغییراتو ولی از خودم میپرسم از کجا میان؟

نمیتونم راجبش بنویسم.ده بار اومدم بنویسم و به اصل داستان که میرسه یادم میره چطور باید توضیحش بدم.

من دفن خواهم شد

زیر آوار این کلمات

من دفن خواهم شد.

با پیشرفت این شعر

روح من از حرارت این کلمات

از دوزخ مکرر علامت های سوال

از نشانه های بهت و خیرگی

که مدام ته هر عبارت تکرار می شودند

و از سنگینی واژه ی درماندگی

خرد خواهد شد

د ر م ا ن د ه

خواهد شد...



۹۵/۰۶/۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
همیشه بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی