شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

آخرین برگ سفرنامه ی باران این است

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ

مثل این میمونه که دستتو از آب پاک و درخشان یه چشمه پر کرده باشی و در حال نگاه کردنش باشی.و قند آب شه تو دلت.ولی یه چیزو فراموش کردی،چکه چکه آب داره از دستت میریزه و حالا تو فرسنگ ها از چشمه دوری.

زمان که بگذره،به آخرین قطره های آب توی دستت که نگاه کنی،کم کم به این میرسی که تو مال اون سرزمین نیستی.

زمان که بگذره،به "خالی" توی دستت عادت میکنی و عادت،یعنی فراموشی.

و این میشود پایان داستان.

و این میشود:

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی.

تمام.

۹۵/۰۴/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
همیشه بهار

نظرات  (۲)

متن قشنگ و احساساتی بود .
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۶ پیمان محسنی کیاسری
با برف پیری ام سخن بیش از این نبود
منت گذاشتی به سرما خوش آمدی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی