تا در میکده شادان و غزل خوان "بروم"
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ
میدانید،شما باید بدانید که من،خوشحالم.خیلی خوشحالم.خیلی خیلی زیاد.
دوران هجر گذشت و ما هنوز زنده ایم.
همه ی اتاق رو کاغذ و کتاب برداشته و من خوشحالم.
به طرز عجیبی رها شده ام انگار
یکجور خالی لذت بخش
حس بعد از اولین نشانه های بهبودی بعد از یک سرماخوردگی سخت
آرامش بعد از سه چهار ساعت گریه ی بی وقفه
احساس بعد از تمام کردن آخرین قطره ی شیرکاکائو و مچاله کردن پاکتش
مثل دراز کشیدن و بستن چشم ها بعد از یک روز شلوغ
آخرین دونه ی نوروبین،آخرین روز کلاس ریاضی،آخرین تست های گاج،آخرین...
برای من بیزار از خداحافظی،هیچ وقت،هیچ تمام شدنی،هیچ رفتنی،هیچ روز آخری،انقدر لذت بخش،انقدر تسلی بخش،انقدر آرام نبوده.
هیچ وقت هیچ وقت
۹۵/۰۴/۱۶