سپیده که سر بزند...(4)
این،یه نمودار سینوسی نیست،هرچقدرم که میخوای دوره تناوبشو کم کن.
این یه نموداریه که دقیقا همون جایی که جهت تقعر اکسترممش رو به بالاست،رو به پایینم هست.همونجا نقطه ی عطفم هست.
خیلی پیچیده و گیج کننده.
دل نمای جبری شاید!
مثل یه خواب میمونه.مثل خواب اینکه سرکلاس المپیاد باشی و ندونی چرا اونجایی ولی بدونی مرحله2 نداری.یهو بلند شی سروصدا کنی که چرا اینجام؟؟
یکیم هی بگه اشکال نداره اگه اینجا باشی.و این گیج ترت کنه هی.
و تو اون برزخ بپری از خواب.
درست لحظه ای که همه چی روشنه یه چیز سیاه از اون ته وجودم فریاد میزنه که میرسی؟!
همون لحظه ای که همه چی سیاهه یکی از ته وجودم یه لبخند درخشان میزنه میگه هی!ببین چی پیدا کردم اینجا!
دلخوشم من همین لبخندهای درخشان تو را!
همه ی خوبیش اینه که:درست همینقدری وقت مونده که مونده.
و بهتر از اون،عصر 24تیر که بشه،همه چی تموم شده.همه چی.و میتونم بدون تاریخ ادبیات برم تو رختخواب و بدون پروژه ی ریاضی بیدار شم.
#دل خوش گرمای کسی نیستم،آمده ام تا تو بسوزانیم...