توکل
جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۱ ب.ظ
یهو نگا کرد دید استرس همه وجودشو گرفته.
یهو نگا کرد دید زیر چشاش سیاهی رفته.
چند بار سعی کردم به این ایمان برسونمش که اینم جزئی از قواعد بازیه.*
ناراحت شد،ولی ناامید نه.
بهش گفتم:
...و علی الله فلیتوکل المتوکلون.
البته:زیر چشاش نمیتونه سیاهی رفته باشه.پس حتما ترکیبی بوده از سیاهی رفتن چشاش و سیاه بودن زیر چشاش.
حالا که پانوشت دار شد اینم همینجا بگم:
*"وقتی نمیتوانی قواعد بازی را تغییر دهی،پس خفه شو و بازی کن."_دانیال نازی
[من گنجشک نیستم_مصطفی مستور]
۹۴/۱۱/۱۶