اگه نداره،این فقط یه خوابه
و من براش توضیح ندادم که هیچ وقت خوبیو انتخاب نکرده.یه گورباباش به سبک کیانا گفتم و از ماجرا اومدم بیرون.
کسیم نپرسید با خودت لج میکنی یا با آقای میم.
عذاب وجدان تموم نکردن تست های مشتقو هم نگرفتم.
کاردر منزل کاروانرژی و ساکنم انجام ندادم.
به جاش تا وقتی که دلم خواست خوابیدم.
به جاش تا 2شب بیدار موندم و رمانی که دلم خواستو واسه بار دوم تموم کردم و با لذت کتابو بستم.
به جاش تصمیم گرفتم هم آب پرتقال بخورم،هم قرص،هم لقمه ی صبحونمو تموم کنم.
هیچم بهش نگفتم که الان هیچ وقت خوبی نیست.
برنامه ی سینمای ایرانو کامل دیدم.و به کارگردانا و بازیگرا حسودی کردم.چون میزان خالقیت تو سینما خیلی زیاده.
بعد تصمیم گرفتم تابستون به جای ادامه ی کلاس موسیقی برم عکاسی یاد بگیرم و برم جنوب.و برم کردستان.صبح البته به خودم گفتم همه ی تابستونو خواهم خوابید و هیچ کاری نخواهم کرد.
من به جاش داستان کوتاهای اون کتابه که وقت خریدش به خودم قول دادم تا 24تیر بازش نکنمو خوندم و کلی کیف کردم و واسه تک تک شخصیتاش ناراحت شدم و همشونو بغل کردم گفتم منم همینطور.
امشبم نه تست آرایه زدم،نه حرکت دایره ای و نه ماتریس خوندم.
راستشو میخوای؟
خوب کردم:)
خوب کردم:)
خوب کردم:)