she is coming
she is coming,and nothing is better...
و من فکر میکنم:کدوم احمقی گفت آبان و آذر همه چی میریزه بهم؟؟بهمن و احتمالا اسفند رو کجا بوده دقیقا؟
و من به خودم میگم:_..._جانم_عقب افتادی._میدونم.
بعد دوباره یادم میاد که:اه فردا امتحان گسسته داریم!
بعد میگم که تنها روز خالیت یکشنبه است._اوهوم.
بعد میگه که خستمه.میگم بیا و نباش.
بعد یهو انگار چیزی تو ذهنش جرقه زده باشه میگه آخرای هفته هستا!میگم خب باشه!nothing special is going to happen.
بعد دوباره میگه صوت عقب افتادم.میگم میدونم خب.میگه حوصلشو نداشتم آخه.میگم میدونم.میخونیم حالا.میخونیم.
میگه...میگه...
and guess what??
ببین کتاب خریدههه!ببین!
خوشحالیم.دوتامون:))))
تازه ببین سارا داره میاد،ببین واسه تو هم یکی خریده،ببین همون کتابه است که اون دفعه میخواستیش ولی گرون بود،نگاش کن چه خوشکله،ببین عکساشو.
واای نگا کن!تو کتاباش رسول یونانم داره.[الان برداشت نگاهش کرد.خداحافظ ای درخت توت.شعر و صدای رسول یونان].میگه:عه کتاب نیست.(جلدش شییه کتاب بود).دوتایی خوشحال میشیم که عههه!صداشو نشنیده بودم تاحالا.
بهش میگم ببین چه خوبه...نگا کن!
ببین جهت تقعر و عطف و اکسترمم و رسم منحنی بدون مشتق چه خوبه...میگه آره میدونم،میگم خودت میدونی چرا خوب نشد.میگه آره میدونم._خوشحال باش._هستم.
بدو دختر...
ببین سارا داره میاد،ببین قراره لبخند خوشکلشو برات بیاره،ببین قراره عکسای کتابتو نشونش بدی باهم ذوق کنین،ببین آخر هفته قراره فیلم ببینیم،برو دست صورتتو بشور لباساتو عوض کن بیا گسسته رو تموم کنیم.برو آفرین