شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست...

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ

   هرچی بیشتر پیش میریم بیشتر به این جمله ایمان میارم که:ما عاقل نبودیم،عاشق بودیم.

آره عاشق بودیم.

سال اول کلاسمون 10/12 نفر بود و وقتی رفتیم سال دوم من با هرکی راجبش حرف میزدم همه میگفتن که نه.حتی درست به حرفام گوش هم نمیدادن،میگفتن که خیلی ریسک داره و اونا میخوان برن کنکور بخونن.فقط یکی موند که گاهی حرفشو میزد و اون در همون مرحله ی حرف زدن موند یکی دیگه هم بود که جز اون کلاس 10/12نفره نبود ولی تا همین چندماه پیشا هم بود و بعد اونم دیگه رفت.این جمله که عشق چشم آدمو کور میکنه رو زیاد شنیدیم هممون ولی هیچ وقت درکش نمیکردم،حسش نکرده بودم.ولی درست همین امشب فهمیدمش و دیدم که تجربش کردم.وقتی همه از اهمیت کنکور و نهایی میگفتن من فقط رومو برمیگردوندم و با خودم میگفتم چی میگن اینا...رومو برمیگردوندم و به این فکر میکردم بدون این به قول دریا روزنه های تنفسی چیکار کنم.رومو برمیگردوندم و سعی میکردم خودمو آروم کنم...

اونروز امتحان آمار برای یکی از معدود بارهای عمرم برگه مو زود دادم و دویدم بیرون.رفتم پیش مشاورمون گفتم من با این ماشین حسابه سر کلاس دستغیب نشستم و نمیتونم فراموشش کنم...دلم پر بود از یه حس.دلتنگ بودم،احساس غریبی داشتم.

چند روز پیش داشتم فکر میکردم زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو،بار دیگر تو...

حالا چیشده تو این چند روز؟

میدونین...نهاییا خراب شد.بدجوری خراب شد.و این سال پیش رو...

یادمه دوتا دعا داشتم همش،یکی اینکه خدا کنه پشیمون نشم و اون یکی اینکه هرچی صلاحه پیش بیاد.

کاش قوی تر بودم...

کاش قوی تر بودم و نمیترسیدم از نتونستن.نمیترسیدم از جو دوره.کاش انقد حساس نبودم...

میدونید؟عاشق تموم وقتاییم که واسش صرف کردم...

این بیت حافظ که میگه:تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول_آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

راسته واقعا.و بعدش این میاد به ذهنم که:خنک آن قماربازی...

یه سری چیزا اتفاقات خوبی نیست واسه افتادن.اولیش اینه که آدم ناامید بشه،بعدیش اینه که جا بزنه،از عشق خسته شه کم بیاره.کاش اتفاق نیفتن

خدایی وقتی فکرشو میکنم میبینم سخت بود!

من الان اینجا...باید صبر کنم تا وسطای تیر و اونموقع نتیجه ها بیاد.تو این بززخ درس بخونم و امیدوار باشم.بعد دوراهیه.دوراهی ای که به قول فاطمه یه طرفش تمرین صبره و یه طرفش تمرین تواضع.این جمله طلاییه واقعا!

کاش اگه قبول شم قوی باشم و با دل قرص به راهم ادامه بدم.و اگرم قبول نشدم پاشم محکم وایسم واسه ساختن یه پایان خوب.

خدایا ماها هیچ وقت نمیفهمیم شدت لطف و محبت تو رو،ولی باهام بمون.امیدو صبر و پشتکار.و قوت قلب.و ایمان و توکل.

خدایا سخته قدم زدن تو دنیات و سعی واسه اینکه یادت بمونه اینجا فقط گذرگاهه و به هیچ چیزش نباید دل بست.نه به المپیادش نه به نتیجه ی کنکورش.اینکه یادت بمونه اینا همش واسه یچیز دیگست.کمک کن یادمون بمونه.نزار دل ببندیم به این خرابه،نزار.

من که همیشه بی معرفتم ولی تو به حرمت اون پیامبری که نگران امتش بود دستمو ول نکن.منو به حال خودم رها نکن.

کمک کن فرق بین نتیجه کارامون و تقدیر تو رو بفهمیم.و سعی کنیم درک کنیم حکمتت رو.

            

        

              ذره را تا نبود همت عالی حافظ_طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود



۹۴/۰۳/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
همیشه بهار

نظرات  (۲)

۲۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۹ حسین غلامى خواه
موفق باشی
پاسخ:
مرسی!
نمی دونم چی بگم واقعا. کلمه ها به درد نمی خورن! فقط اشک میتونه از پس توصیف عشقش و سختیش و دلهره ش و ترسش بر بیاد...
اما قوی باش و قوی بمون. حرف دیگه ای نمیتونم بزنم.
پاسخ:
دارم سعی میکنم;-)
که امیدوار باشم و قوی:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی