لعنتی دارم آب میشم
اون شعرهام که
محبوب ِ من بعد از تو گیجم بیقرارم خالیام منگم
بر داربستی از چه خواهد شد چه خواهم کرد، آونگم
سرتاپا همینم، دل آشوبی
فقط دونقطه پرانتزای تهِ پیاماته که آشوبو تموم میکنه، تاکید میکنم، فقط.
لعنتی دارم آب میشم
اون شعرهام که
محبوب ِ من بعد از تو گیجم بیقرارم خالیام منگم
بر داربستی از چه خواهد شد چه خواهم کرد، آونگم
سرتاپا همینم، دل آشوبی
فقط دونقطه پرانتزای تهِ پیاماته که آشوبو تموم میکنه، تاکید میکنم، فقط.
من دفن خواهم شد
زیر آوار این کلمات ،
من دفن خواهم شد .
با پیشرفتِ این شعر ،
روح من از حرارت این کلمات
از دوزخ علامت های مکرر سوال
از نشانه های بهت و خیرگی
که مدام تهِ هر عبارت تکرار میشوند
و از سنگینی واژه درماندگی
خرد خواهد شد
د ر م ا ن د ه خواهد شد ...
از خودم ناراحتم که برا یه ارائهی مسخره اونجوری دوییدم که حالا زانوم اینجوری درد کنه و به سختی خم شه
هنوزم یاد نگرفتی که از همهچی مهمتر باشی
ولی، دوسِت دارم من :) دوسِت دارم :)
الان فهمیدم چرا بیصبر شدم
چون از یهجایی فهمیدم که فقط راهحل مهمه نه راه. فقط برد مهمه نه مبارزه، فقط رسیدن مهمه نه با چی، نه چجوری.
همین دقیقا همین
بعدش، میخواستم بگم اوکی بابا خفه شین زود باشین راهحل بگین. نمیخواد بگی چرا نمیخواد بگی چجوری، وقتمو نگیر فقط زود جوابو بگو. و این نمیشه.
واضحه که نمیشه. نمیتونی مشتق بگیری پیشاز اونکه جمع بلد باشی.
خب من نمیدیدم این تعارضو.
این تعارض چی میآورد؟ بیصبری، بیتابی، استرس، جیغ و داد و گریه.
و تهشم این که نمیفهمین چی میگم.
الان، بهتر که دقت کنم
میبینم آره تو اون جای خاص، راهحل بیمسیر شاید میتونست وجود داشته باشه، ولی الان خودت میدونی که جاهای دیگه شاید نشه.(مطمئن نیستم هنوز)
توی لعنتی همیشه اینجایی که مثال نقض باشی
همهی مسیرا و راهحلا و جوابشونو بلدی
بعدا میام نتیجه میگیرم
یا خب الان
حتما مسیرا خم مهم بودن چون الان تو هستی و فلان . و باید بیشتر طی میشدن فقط
ای بابا ای بابا
(اینجا میرسیم به اینکه غلط کردید خیلیم طی شدن به من انتقاد نکنید)
پ.ن: و حتااا، شاید برا همینه که صبر ِ خوندن یا تموم کردن کتاب ندارم. بنده همانم که بیکتاب زندگی مینتوانست کرد.
لاک آبیه رو میکشم و بعد روش لاکِ شمارهی نمیدونم چندِ ساویز. شمارهی بنفش ورژنِ ستارهدار رنگ ِ آسمونی.
با ولع میکشم و بعد دستمو نگاه میکنم و از همهجا قلب میباره و وااای، آسمونی شد آسمونی شد
بنفشِ ستارهدار رو آبی
حالا بنفشِ ستارهدار ِ پررنگتر رو آبی اون دوردورای آسمونه، عکس از تلسکوپی خفن. شفاف، پررنگ، محسور کننده.
انگشتِ بعدی میخوره به کشو، وااای انفجارِ ابرنواختری، برخورد ِ سیاهچالهها گرماش فضا رو ذوب و قاطی میکنه
انگشتِ بعدی اونقدری نزدیک بوده که تیکههای ابرنواختر بخورن بهش و بووم رنگا ذوب و قاطی شن
یه قرمزِ برقدار با بنفشِ آسمونی، جا داره بگیم شتتت
قسمتای قرمز ِ آسمون
سحابیِ خرچنگ رو داریم روی انگشتِ شست ِ دستِ چپ
چهارتا انگشت بعدی بنفش ِ آسمونیِ خالین
رو یکی یه کهکشانِ بیضوی داریم همون ردِ کاهکشی که میبینید
سومی یکم رقیقتر
دومی و اولی چگالیِ ذره بر فضاشون کمه، چنتا ستارهی دور، یه مقدار ابری که بعداها میشن ستاره، کمربندِ سیارکی و ذرههای ستاره
آسمان در انگشتانِ ماست
از ذوق بمیرییم خفه شویم دوباره زنده شویم از ذوق بمیریم
کاش کلمهها انقد قدرت داشتن که دوتا تخممرغ آبپز کنن و یه لیوان آب پرتقال بگیرن
همینقدر ناتوان
همینقدر ساده
همینقدر
همینقدر خفهم میکنه این ناتوانیِ انجام کارهای ساده برای مراقبت بودن
جلوی فعالیتِ سیاهیو هروقت بگیری منفعته
چون خاکستری با هردرصدی خیلی بهتر از ظلماته
اگه دوقطبی بودم اونوقت دوقطبی بودم و دلیل ِ قانعکننده داشتم برای احوالات ِ آونگیم
برای روشنی و سیاهیم، برای امید و هیچینخواهیم.
حقیقتا منم فراریم از سیاهی
There are some things you do not have
There are somethings you can not change
تو معنیِ صبر میدی. معنیِ جنگیدن برای چیزای خوب.
تو هستی که بگی «باهم» انجامش میدیم. تو هستی که بگی اصن سخت نیست.
تو یعنی شیرینی ِ برد رو چشیدن قبلاز تموم شدنِ مبارزه، برای ایمان آوردن به ارزشِ تلاش.
تو هستی که امید باشی.
تو هستی که عشق رو تجربه کنیم، تا باهم خدا رو بفهمیم.
تو تنها آدمِ همهی عالمی که رزبری و فول آلبوم فرهاد هدیه میدی. و من از فکرش اشک تو چشمم جمع میشه.
تو یعنی هزار کیلومتر برای چندساعت خنده.
تو ماهی و پلنگِ من-دلِ مغرورم-پرید و پنجه به ماه زد، به آاسمون :)
که عشق-ماهِ بلند من- ورای دست رسیدن بود ولی من بهش رسیدم :))))