شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

شنگ

عشق شنگ بی قرار بی سکون_چون درآرد کل تن را در جنون...

آخرین مطالب
  • ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴ امید

دارم فک میکنم که دارم عصبی میشم.میشه نشم؟لطفا!:دی

خب به شخصه زیاد شنیدم که چقد عصبی هستی و اینا،ولی اونا چیزی نبود.میدونم خودم.

الان حس میکنم دارم میرم...

عاقا بیخیال!بیاید راجع بهش حرف نزنیم که ثبت شه.تلقین نکنیم.

میدونید،من دارم سعی میکنم که امیدم و انگیزمو حفظ کنم و به اعصابم مسلط باشم.

یه مدت بود داشتم با خودم فکر میکردم که دیگه به اون خوش بینی سابق نیستم و از این بابت خوشحال نبودم اصلا!امشب با خودم فکر کردم که نه...شاید با این شرایط و جوی که دورمه خوبم هنوز.

باشگااه باشگاه.باشگاه مزخرف.تا این لحظه سعی کردم از خودم طلبکار باشم و به نگردم دنبال مقصر و بگم تو مقصری.با خودم میسنجیدم که این کار تو به نفع اون چهل تایی هست که قراره بیان رو اون صندلیای ساختمون خیابون آفریقا بشینن هست.ولی خب،مگه اون چهل تا یا اصلا اون سیصدتا چقدن؟سیصدتا از 1/2هزار نفر.میخوام نتیجمو بدید واقعا.بیاید بگید قبول نشدی ولی نتیجمو بگید.اعصاب نمیزارین واسه آدم!

دیگه چی؟دیگه اون که دو روز صبح دو تا خواب بد دیدم.خصوصا امروزی.درگیرم!درگیر یک سری افکار.در اینجا منظورم از افکار اعتقادات است.

کلی بخواهیم بسنجیم این روزها هیچ کار خاصی نمیکنم جز این که حس میکنم ذهنم سخت شده.مثل ماشینی که چرخ دنده هایش به هم میسابند و به زور حرکت میکنند.یک فشاری هست روی ذهنم.

میخواهم بگویم که ان "مع" العسر یسرا.

چیه خب؟این روزا یکم چیزا ریخته بهم؟یکم ذهنم بسته؟باشه خب.همین روزاست که اگه استقامت کنی قوی میشی دیگه.

بیا...بیا ما بازم امیدوار باشیم و تسلط ییابیم به اعصابمون.

حافظ خیلی حرفای خوبی میزد دیروز.ولی یکی دو روز قبل مرحله2 بدجوری دعوام کرد.

اصلا نمیدونم چی میخوام و چی دارم میگم و حق با کیه و چی درسته چی نیست.

این بی حسی این فشار این اشک دم مشک...

چرا بزرگ نمیشوم؟دارم تنبلی میکنم آمده ام اینجا عذر بتراشم برایش؟یا دارم زیادی به خودم گیر میدهم؟

وای

نمیدانم.نمیدانم چه گندی دارم میزنم به زندگی و به این سال مهم و به آن صندلی فیزیک شریف.

در کل درس نخواندم این 15روز.و برای بقیه اش هم تصمیم دارم که بخوانم ولی فکر نمیکنم بخوانم.

از پراکندگی حرفهام و سبک نوشتنم وضعیت ذهنم قابل تشخیص است آیا؟

چه کار میتوانیم بکنیم؟صبوری:) دعا هم میتوانیم بکنیم.تلاش هم همینطور.

شما دعا کنید برای ما.باشد؟

من این امید را نبازم انگار همه چیز را بدست آورده ام...



۹۴/۰۴/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
همیشه بهار

نظرات  (۲)

بنظر من هم، خوبی هنوز. :)
برات دعا کردم دیشب. و باز هم دعا میکنم. تو هم برای من دعا کن.
غبار غم برود، حال خوش شود حافظ
دیشب برات دعا کردم. قبلا شاید فقط برای موفقیتت دعا میکردم ولی دیشب برای آرامشت دعا کردم!شاید فهمیده بودم که الان در چه حالی و محتاج چه دعایی!از همون تلپاتیای معروف :دی
به هر حال خدا صندلی فیزیک شریف و ارامشو بهت میده...دلم قرصه!
محتاج دعا دوستم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی